پستی از جانب مادرم!!!!!!!!
این پست در واقع از طرف مادرمه!!!!!! امروز صبح سحر وقتی رفتم بخوابم دیدم مادرم اینو نوشته و گذاشته رو میزم.
نمیدونم چرا ولی وقتی خوندمش یه چیزی تو دلم لرزید. یه احساس خوب بهم دست داد. اون متن و میذارم که شما هم بخونیدش شاید باعث بشه به یه چیزایی بیشتر توجه کنیم.
همه ی ما راحت حرف میزنیم ولی نوشتن برای بیشترمان سخت است. اما تو بنویس تا یادت بماند که نوشته ها ردپای عبور است. فردا که برگردی و نوشته هایت را بخوانی به یاد می آوری که از کجا رد شده ای و چطور قد کشیده ای.
این نوشته ها بهانه ایست بهانه ی رد شدن و قد کشیدن.
دخترک عزیزم... این روزها آدم ها سرشان شلوغ است. بعضی ها حوصله ی خدا
را ندارند. حال او را نمی پرسند. برایش نامه نمی نویسند. اما تو این کار را بکن.
تو حالش را بپرس. تو چیزی برایش بنویس. ساعت هایت را با او قسمت کن. ثانیه
ها را هم.
کتاب آسمانی یادت هست؟ کلمه های خدا بود در دست های پیغمبر.
با اینکه این روزها این کلمه ها همه جا هست اما کسی آنها را نفس نمی کشد.
کسی با آنها زندگی نمی کند. اما تو کلمه های خدا را نفس بکش و زندگی کن.
این آیه ها تلنگر کوچکی ست به قلب بزرگ تو . تا بروی و سراغی از آنها بگیری... .
پس برو.... .